شما فرستادید🙏🏻🌹
(معجزه ایی از شهید جواد محمدی)
من پارسال تابستون یکی از شب های دهه اول محرم خیلی دلم گرفته بود هوای کربلا داشتم به شدت.پدر مادرم میخاستن برن منم دوست داشتم باهاشون برم ولی جا نبود برای ثبت نام..فک کنم شب دوم محرم بود
گفتم بریم امشب پیش داداش جوادم ایشونا به عنوان (داداش شهید) خودم انتخاب کردم چون برادر ندارم...خلاصه تا اومدیم اونجا از ورودی امامزاده که اومدیم موکب ها را دیدم خیلی حسی خوبی پیدا کردم..به محض ورود مون بارون هم شروع کرد به باریدن...نمازمونا که خوندیم به مامانم گفتم من میرم پیش داداش جوادم زیارت عاشورا بخونم..مامانم گفت برو کربلاتا ازش بگیر ...منم اومدم سر قبر جواد .داشتم زیارت عاشورا میخوندم گریه میکردم..به جواد گفتم من اومدم بهت سر زدم تو هم یه سر به من بزن هنوز درد دلم با داداش جواد تموم نشده بود که یه دفعه مامانم که داخل صحن امامزاده نشسته بودن زنگ زد گف پاشو بیا که کربلا تا گرفتی..یه جا برات پیدا شده...منم نفهمیدم چجوری از جواد تشکر کردم فق میدویدم به سمت صحن امام زاده اگه بگم پاهام میخورد پشت سرم از شدت ذوق ....اصلا یه حالی داشتم اشک میریختم
و این معجزه ایی بود از داداش جوادم برا من...و هزاران عنایتی که هم ایشون هم همه ی شهدا به من داشتن و دارن..🌹🌹🌹.