شمافرستادید🌹🙏🏻
چند سال پیش بود که اردو جهادی از طرف بسیج مسجد محل برگزار می شد برای کمک به مناطق محروم، این اردو ۱۰ روز بود برای رنگ آمیزی دبستان...
بنده سعادت داشتم چند روزی در این اردو شرکت کردم...
اسم این اردو به نام شهید عزیز "جواد محمدی" بود به همراه عکسی از شهید و من شناختی ازشون نداشتم، واقعیت به شهدا ارادت ویژهای داشتم اما فلسفه به نام کردن اردو های جهادی اون لحظه درک نمیکردم که خب چرا باید اردو جهادی که میاییم و کمک می کنیم به نام و یاد یه شهید باشه...
روزهای آخر اردو مصادف بود با هفته اول محرم، روز آخر بود که من از شدت خستگی توی دلم هی غر میزدم و می گفتم کاش امروز نمی اومدم و این صحبت ها(کم سعادت بودم😔)
اردو تمام شد و فرداش مادرم که از اسم اردو و صحبت هایی که با خودم ساعت های آخر داشتم در اردو بی خبر بودن بهم گفتن خواب دیدم یه خانمی بهم گفتن من همسر شهید جواد محمدی هستم میخواستم از دخترتون تشکر ویژه کنید شهید خیلی تشکر کردن ازشون...
اون لحظه خیلی شرمنده شدم با خودم گفتم متوجه صحبت های من شدن و شاید اون موقع این آیه از قرآن خیلی بیشتر درک کردم:وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
دیگه روزهام، درد و دل هام، رفیقم شد آقا جواد...
چهار طرف اتاقم شد عکسشون، پس زمینه گوشیم شد عکسشون...
بعد از اون کلی عنایت های ویژه از طرف شهید دیدم که واقعا تمام زندگیم رو مدیونشون هستم...
رفیق اون رفیقی هست که همیشه حواسش بهت باشه و آقا جواد حق رفاقت رو همه جوره ادا کردن ان شاءالله شرمندشون نشیم...
ان شاءالله بتونیم قدم هر چند کوچک در جهت رضایت خدا و اهل بیت علیهم السلام و شهدا بالخصوص شهید جواد محمدی برداریم...😔
آقا جواد ان شاءالله دستمون بگیرید و کمکمون کنید و همچنین مورد عنایت و شفاعت شما قرار بگیریم...