خاطره دوست شهید از سفر حج سال ۱۳۹۱ . هتلمون فقط يه خيابون ٧-٨متري با درب مسجد النبی فاصله داشت. اولين شبی كه رسيديم مدينه، هنوز نمی دونستيم كه پنجره اتاق ما رو به مسجد هست يا نه به محض رسيدن همگی به سمت پنجره شيرجه رفتيم و باز كرديم، مثل قاب عكس بود، به قدری نگاه به قبة الخضرا لذت بخش بود كه به سختی پنجره رو ول كرديم و رفتيم داخل مسجد النبی!! يكی دو روز اول هنوز كار دستمون نیومده بود، بعد از نماز صبح درهای قبرستان بقيع رو باز می كردن، به قدری شلوغ بود كه لا به لای جمعيت مثل خمير لای وردنه ورز داده می شديم بعد وارد می شديم اونقدر شلوغ بود كه به سختی و از دور يه نگاه حسرت بار به سمت قبور امامان می انداختيم تا شايد، فقط بتونيم ببينيم. . بعد يكی دو روز مسعود يه راهكار زيركانه كشف كرد، طرح رو بهمون گفت و ما از صبح روز بعد خيلی شيك و بی دردسر از جلوی سعودی های باتون به دست، قدم زنان راحت می رفتيم داخل قبرستان! كشف مسعود اين بود... هر روز صبح بعد از نماز صبح... ادامه خاطره در پست بعدی سال ۱۳۹۱ مدینه منوره @shahid_masoud_asgari