‍ هر جای زندگی امام حسن مجتبی علیه‌السلام را که دست می‌گذارم، طوری‌ست که نمی‌توانم عبور کنم. این روضه‌خوان‌ها چطور یک برش می‌گیرند و انتخاب می‌کنند که روضه‌شان بشود؟ چطور می‌توانند به یک تکه بسنده کنند؟ خواستم کمی ذکر مصیبت امام مجتبی بیاورم، دیدم همه‌ی زندگی امام حسن حرف است و درد. دیدم "نتوان گفت با امام‌ حسن/ چه ستم‌ها ز نابکاران شد..." دیدم کار من نیست از ایشان گفتن. که "جز خداوند حی دادگرش/ کس نداند چه آمده به سرش..." واقعاً من نه قدرتش را دارم و نه اینجا جایش است و نه حق مطلب ادا می‌شود. آخر چگونه مصیبت کوچه در چند خط خلاصه شود؟! که "آنکه در سن کودکی او را/ پاره در کوچه شد جگر، حسن است..." یا قصه بی وفایی یاران؟ که "دشمنان متّحد به دشمنی‌اش/ دوستان یار دشمنش بودند/ حق‌کُشی و دورویی و دشنام/ خارهایی به گلشنش بودند..." یا ماجرای تشییع پیکر مطهرشان که "آنکه خلق از دمش بهاران شد/ تنش از تیر، لاله‌ باران شد/ تن و تابوتش از چهار طرف/ تیرباران به دوش یاران شد..." یا... یا... یا... چه بگویم من؟ میآمدند توی روی‌شان جسارت می‌کردند اما ایشان بی‌اینکه پاسخ بدهند احوال می‌پرسیدند و می‌گفتند: "به نظر غریبی! جا داری؟" آدم دلش درد نیاید از اینکه به چنین آدم بزرگوار و کریمی آنچنان بد کردند؟ نمی‌توانم چیزی بگویم. فقط انقدر می‌دانم که هربار نامشان را می‌برم، تمام وجودم پُر از یک حس خاص و متفاوتی می‌شود. یک محبت با یک بغض و دلتنگی بزرگ می‌نشیند توی دلم. یقین دارم صبر و بزرگواری پیش پایشان زانو می‌زند. وجودشان برایم پر از بزرگواری و مردی و کرامت و صبر است... با آن همه درد و بی‌مروتی که روا نبود و بر ایشان آوردند.... "کوه اندوه بود بار دلش/ صبر گردید بی‌ قرار دلش..." حق داشته امام حسین علیه‌السلام که در مصیبت ایشان گفتند: "غارت زده منم که برادری چون تو رو از دست دادم..." اما غارت زده و مصیبت‌زده ماییم که امامی چون شما رو از دست دادیم. که مهدی(عج)تان هنوز در پس پرده‌ی غیبت است و ما محروم.... أین الطالبُ بذُحولِ الأنبیاء و اَبناء الأنبیاء؟ ... اللهم عجل لولیک الفرج...‏