اون هایی که به دلایل بیخود شهادت این جانباز معزز رو لاک گرفتن، بفهمند و بدانند که اگر الان بر صندلی و جایگاهی تکیه زدن، از جانبازی و خون این رزمندگان جانباز و شهداست... کاش به خود آیید... روزی شاهد خواهید بود که این چشم پوشی ها یقه ی شما را بگیرد. امان از آن روز... جوانان وطن و مسن سال ها رفتند... نه از جان سیر بودن نه رعیت شما بودن که بروند و شما امنیت داشته باشید. نه! این رزمندگان از محبت خانواده، همسری، پدری گذشتند... دلتنگ بودند عاشق بودند و حتما دلشان میخواست سیر کودکشان را ببینند دلشان میخواست عروسی بچه هایشان را ببینند میخواستند که بدون رنج و درد جانبازی زندگی کنند اما.... چه شد که همه این ها را رها کرده و به جنگ با دشمن بعثی عراق و یا الان نیروهای داعش و گروهک های منحوس رفتن... غیر این بود که دین و ایمان به آنها حکم کرد؟ غیر این بود که ناموس برای آنها معنا داشت؟ غیر این بود که امنیت وطن و ناله ی مظلوم برایشان مهم بود؟ به کجا می رویم... اندکی بنشینیم و فکر کنیم... واقعا چقدر منصفانه در حق جانبازان کار شد؟ چقدر منصفانه با شهدا برخورد شد چقدر منصفانه با رزمندگان حال حاضر برخورد می شود؟؟! آخ که نامردید... نفس کشیدن در کنار مغزهای معیوب شما سخت و طاقت فرساست... به خود آیید آی فراموش کارها... آی کسانی که پای بر خون شهدا گذاشتید آی کسانی که وصایای شهدا را به فراموشی سپردید چون نفسِتان مهم تر بود برایتان... تو را می بینمت هر دم اسیر نفس امارت... "دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید..."