🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂🕊 💫 در خدمت گرامی برادر یدالله نویدی مقدم هستیم... ⏮ ادامه خاطره ✅ بعد از نماز هرکس گوشه ای نشست و با خدای خود به راز و نیاز پرداختند، تا اینکه حاجی اسماعیل اعلام کرد به هیچ عنوان پراکنده نشیم. هر کار یااقدامی او باید در جریان قرار میدادیم و میبایست امر استتار رو بخوبی انجام میدادیم. هوا کم کم روشن شد و آفتاب همه جا رو به آرامی گرم کرد. وقتی که که منطقه روشن شد دیدیم که روی یک ارتفاع قرار داریم. ⏰ چند ساعتی گذشت، تعدادی خواب بودند تعدادی هم دور هم نشسته بودند و گفتگو میکردند. نزدیکیهای ظهر بود که حاج اسماعیل به بچه ها گفتند هرکس هر جا نشسته و صدای مرا میشنود دستش رو بالا بگیرد، ما هم انجام دادیم. فرمودند : 📍 "عملیات ما نفوذی هست و در یک زمان در چند نقطه از شهر عملیات می کنیم و به عراقیها ضربه خواهیم زد و باید مواظب مردم شخصی باشیم، اگر دقت عمل و سرعت عمل داشته باشیم به یاری خداوند ضربات خوب می تونیم وارد کنیم البته فرماندهان توجیه هستند. تا قبل از فرمان آتش کسی حق تیراندازی رو ندارد حتی اگر نیروهای عراقی رو ببینید." هوا مقداری ملایم شده بود، ساعت حدوداً پنج و شش بود که تاریک شد و میبایست بعد از نماز و شام حرکت می کردیم... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔹 قسمت ششم (۴) ✉️ ارسالی از رزمنده و عزیز و گرامی جناب آقای 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂🕊