خاطرات مادر شهید مصطفی صدرزاده این روزها مرا به زمانی می برد که   را درسن چهارسالگی نذر  حضرت اباالفضل کردم. و خودش از کودکی برای   آرام و  قرار نداشت ،چقدر بالا و پایین می پرید  زمانی که خیلی کوچک بود و دوست داشت اون رو  هم توی  دسته عزاداری راه  بدن ،  یا زمانی که از دسته ثارالله اهواز جاموند وهمش گریه می کرد 😭 ومی گفت خواب رفتم جاموندم،  یازمانی که در سن نوجوانی  رفت لباس عید بگیره ولی گرفت و گفت امسال عید نداریم ،❣ و یا  سال 88 در روز عاشورا بی حرمتی دید و مصطفی تاب نیاورد ومجروح شد و... 😔 تمام این خاطرات مرا بی قرار ش  می کند و یقین پیدا می‌کنم که  آمدنش در  رفتنش در    و عاشورایی شدنش در روز تاسوعا از روز ازل ثبت شده بود.😭😭 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh