اسم خانهمان را گذاشته بودی قایق شیشهای و از من میخواستی بارش را سبک کنم. - اینهمه ظرف بلور و کریستال میخواهیم چه کنیم؟ بیا آنها را هدیه بدهیم! اوایل مقاومت میکردم. میگفتی: «ما که نباید غرق مادیات بشویم.» برای همین حرف قبول کردم آنها را ببخشیم. تا جایی که قایق، خالی از همهٔ اشیای زینتی شد. گفتی: «حالا میتوانیم روی عرشهٔ کشتی بایستیم و خدا را سجده کنیم. بیآنکه ترس از غرق شدن داشته باشیم.» شهید عباس بابایی
#طوفان_الاقصی #امام_زمان @shahid_nourozi