روایتگری شهدا
⬅️حاجی مهیاری و تانک عراقی 🔹️چهارشنبه30تیر1361 🔸️شب عیدفطر ⚡شلمچه،عملیات رمضان 🔘حاج مهیاری از پیرمرد
🔘از همون بالا داد زدم و اون بدبختا که ترسیده بودن،شروع کردن به"دخیل الخمینی"(پناه می برم به خمینی) گفتن.بهشون حالی کردم که سرخر رو کج کنند و بیان طرف خاکریز خودمون. آوردم تحویل‌شون دادم." وقتی پرسیدم: "با نارنجک چیکار‌ کردی؟" گفت:"هیچی.چیکار‌ باید می‌کردم؟حیف بود بتّرکه.ضامنش رو زدم سر جاش و گذاشتم کمرم." 🔘حاج"علی‌اکبر ژاله ‌مهیاری"پیر جبهه‌ها،پدر شهید"علیرضا ژاله مهیاری"،سرانجامش این بود که تا پایان جنگ مردانه و غیرتمندانه حضور پیدا کند. فرزندش می‌گفت:"جنگ که تمام شد،پدرم همواره حسرت زیارت کربلا را می‌خورد تا این‌که چند سالی بعد پایان جنگ،روز 27 فروردین 1371 در آرزوی کربلا،جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و در بهشت‌زهرا (س)قطعۀ 55 ردیف 101 شمارۀ 4 آرام گرفت. ⚡نقل از کتاب:تبسمهای جبهه ⚡نوشته:حمید داودآبادی 📍چاپ:نشر شهید کاظمی ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛