⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دوم: خانواده،پدرومادر 🔸صفحه:31 🔻قسمت پانزدهم: نگو دختر من هستی ✍دخترش زینب در دانشگاه تهران درس می خواند. به کسی نگفته بود، دختر است. استادی در روند تحصیلش مشکل ایجاد کرد. وقتی مطلع شد، نقش پدری را تمام و کمال اجرا کرد و گفت: دخترم برای حل مشکلات نگویی که دختر من هستی، خیلی ها برای رسیدن به شهرت تلاش می کنند. شهرت هم پول می آورد، هم مقام و جایگاه و هم قدرت. شهرت یک جور شهوت است؛ شهوت مقام و پول و قدرت. 📝سالنامه مکتب حاج قاسم ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯