🌸والسـابـقون ✍بدجوری ترسیده بودیم. به حالت آماده باش كامل قرار گرفتیم. اگر دشمن ما را میدید، كارمان تمام بود؛ یا كشته میشدیم و یا اسیر كه در آن صورت چون نیروی اطلاعاتی بودیم عاقبت بدی در انتظارمان بود. تعدادمان كم بود. 🌱احساس كردیم وسط نیروهای دشمن گیر افتاده‌ایم و دیگر راه فرار نداریم. چاره‌ای نبود. باید میپریدیم آن طرف نهر، پشت نخل‌ها. 🌱از روی نهر كه عبور كردیم ناگهان خشكمان زد! آنها با تسلط كامل، ما را دیده بودند‌. جلو آمدند و یكی یكی ما را در آغوش كشیدند. 🌱آقا هم وسط ایستاده بود، با همه گرم گرفت و روبوسی كرد. شناساییشان تمام شده بود و داشتند برمیگشتند. 🌱با دیدن آقا در خط دشمن، هم روحیه گرفتیم و هم شرمنده شدیم! 📚برگرفته از کتاب خاطرات سبز ص136 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊