⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل چهارم : دفاع مقدس 🔸صفحه: ۷۴ 🔻ادامه قسمت شصت وهشتم: تامرزشهادت ✍از ناحیه شکم مجروح شده بود و شکم او چند روز در بیمارستان باز بود. پزشک معالج او برادر دو منافق بود که تصمیم داشت شکمش را به بهانه های واهی باز نگه دارد تا عفونت سراسر بدن قاسم را بگیرد و او را بکشد . قاسم تب کرده بود و واقعا داشت به شهادت می رسید . زنی پاکدامن و مومن که بهیار و مظهر انسانیت بود، این قضیه را به دکترهای دیگر گفت. سپس قاسم را به طبقه ی دیگری در بیمارستان منتقل کردند. با چند نفر از همرزمان وارد مشهد شدیم. او را به اتاق عمل برده بودند. بعد از جراحی گفت: اینقدر تو این چند روز سختی کشیدم که حاضر بودم در دم جون بدم اما به دست اون پزشک ظالم نیفتم. 🗣️صادق خرازی،فعال سیاسی،نشریه رایحه ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯