⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل هفتم : مبارزه با داعش 🔸صفحه : 111 🔻قسمت صدوششم: اگررهبرم دستوردهد ✍شبکه الفرات،آقای ابوالحسن رئیس یکی ازقبایل عراق وفرماندهی نیروی مردمی می گوید:مطلع شدیم که370نفرازنیروهای داعش آرایش نظامی گرفتند. برنامه عملیاتشان گروگان گرفتن زائران ایرانی بود. نزدیک اربعین بودوحفاظت از زوّار راحاج قاسم سلیمانی فرماندهی می کرد. موضوع رابه ایشان اطلاع دادیم. نگرانی درمیان برادران عراقی موج می زدومنتظردستوروتصمیم سرداربودیم،اماحاجی تنهابابیست نفرازنیروهایش راهی شد. مسیرنیروهای داعش مشخص بود لشکراندک سردارکمین کرد. درگیری بین دوجبهه فقط سی دقیقه طول کشیدوتمام. فقط یک نفرازداعشی هازنده ماندکه اسیرشد. حاج قاسم باهمان کت وشلواری که تنش بود،مقابل اسیرداعشی ایستاد. کت وشلوارش رانشان دادوگفت:می بینی لباس من برای جنگ نیست. وای برشمااگه رهبرم سیدعلی دستوردهدکه لباس نظامی بپوشم!خیلی هامی گویندحاج قاسم راقبول داریم. سردارسلیمانی سرداردل هابود. دلمان آتش گرفت ازکارآمریکایی هااما...اما ماکاری بارهبرنداریم. جمله آخرداستان رابخوانیداوسردارسیدعلی حسینی الخامنه ای بود،سرداری که عمرش رادرجنگ های برون مرزی دورازخانه وخانواده گذراند. سرداری که بااشاره رهبرش امنیت کشورومنطقه راتامین کرد. امنیت من وشمارا. 📝سالنامه مکتب حاج قاسم ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯