#سیره_شهدا
✍گفتم: خیلی تشنه ام ،
گفت: چاکرتم الان بهت آب می دم.
سرش را برگرداند ، دست گذاشت روی پهلویش ، قمقمه اش را درآورد و داد به من ، نصف قمقمه اش آب بود ، دوجرعه خوردم و گفتم:
به بچه ها هم بدم؟
💠گفت: آره بده بچه ها هم بخورن ولی عذر می خوام که کمه! ، همین قدر بود!
گفتم: خودت چی؟
لبخند زد ، ( بچه ها آب می خوردند و متوجه گفتگوی ما نبودن ) ، همه ی بچه ها از آب قمقمه او خوردند.
آب داخل قمقمه تمام شد ، قمقمه برگشت دست خودم ، تکانی به قمقمه دادم و گفتم:
تمام شد.
گفت: اشکال نداره.
💠با دست رفقایش را نشان داد و گفت:
ما شش نفر شیمیایی شدیم! ، به همدیگه قول دادیم که هیچکی آب نخوره ، قرارمون هم اینه که آنقدر اینجا کار کنیم تا بمیریم! ، بریم لب حوض کوثر ، امام حسین بهمون آب بده !
این نذر ماست....
📕 متن پشت جلد کتاب بلوغ پشت خاکریز
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅
@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊