✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥فرار از بيمارستان(۲) 🔸️همه مات مانديم كه چه شده. جناب سرهنگ سريع به طرف در پشتي دويد و داوود را صدا زد. همة اين اتفاقات در چند ثانيه رخ داد. داوود هم منصرف شد و سريع به اتاق برگشت. درها باز شد. پنج نفر عراقي با هيكلهاي بسيار درشت و اندامهاي ورزيده، داخل شده، همة ما را زير مشت و لگد و ضربات كابل گرفتند. آنان خيلي سريع درها را قفل كردند. 🔹️از صداي ناله هاي ما، ساير بيماران بيمارستان در پشت درهاي قسمت نگهداري اسرا، تجمع كرده بودند. پس از مدتي متوجه شديم كه چرا سرهنگ مانع از فرارمان شد. جريان از اين قرار بود كه مترجم عرب زبان ما به حركاتمان مشكوك شده، ما را زير نظر مي گيرد تا اينكه چند دقيقه قبل از اقدام ما براي فرار، متوجه مواد غذايي كه زير تخت مخفي كرده بوديم، مي شود و مخفيانه به عراقي ها اطلاع مي دهد. 🔸️در همين هنگام جناب سرهنگ خيلي سريع جاي مواد غذايي را عوض ميكند تا ما آن را پيدا نكنيم. همزمان مترجم را دنبال مي كند و مي بيند كه او دوان دوان نزد عراقي ها مي رود؛ سپس برگشته، خيلي سريع ما را از خطر آگاه مي كند. 🔸️عراقي ها آمار گرفتند. همه حاضر بودند. آنان بر سر مترجم داد مي زدند و او را مؤاخذه مي كردند. مترجم هم سريع زير تخت را نشان داد تا ثابت كند قصد فرار داشته ايم. آنان زير تخت را نگاه كردند؛ ولي چيزي پيدا نكردند. ما هم كه متوجه موضوع شده بوديم، وانمود كرديم كه از چيزي خبر نداريم. مترجم خودش همه جا را بازديد كرد و مواد غذايي را از زير بالش سرهنگ پيدا كرد. 🔹️عراقي ها سرهنگ را خواستند و سؤال كردند اينها را چه كسي اينجا گذاشته و براي چيست كه مترجم پي در پي مي گفت: «براي فرار آن سه نفر است» در همين زمان سرهنگ پاسخ داد: ـ اين مواد غذايي را من برداشتم. ـ براي چه؟ ـ ميخواستم اين آذوقه ها را براي ساير دوستان در بندم كه از سوء تغذيه در حال مرگ هستند ببرم. 🔹️او سرانجام توانست عراقي ها را متقاعد و همة ما را از مخمصه نجات دهد.عراقي ها سپس جلوِ چشم همه مترجم را زير ضربات كابل گرفتند كه چرا ندانسته كاري كردي كه ما روي بيماران دست بلند كنيم. فرداي آن روز من و داوود را به اردوگاه خودمان برگرداندند. رضايي هم قرار شد تا چند روز ديگر، به اردوگاهش فرستاده شود. قبل از رفتن، همگي از جناب سرهنگ تشكر كرديم كه زندگيمان را نجات داده بود. 🔸️پس از مدتي، عراقي ها بلندگوهايي در هر گوشه از اردوگاه نصب كردند و هر روز ترانه هاي مختلفي از آنها پخش مي كردند كه همة اسرا به اين كار اعتراض داشتند. بيماراني كه به بيمارستان اعزام مي شدند، اخبار را از عراقي ها و ساير اسرا كه توسط صليب سرخ به روزنامه و تلويزيون دسترسي داشتند، به اردوگاه منتقل مي كردند. 🔹️گاه نيز به وسيلة نگهبانان غير بعثي عراقي، اطلاعات ناقصي به ما مي رسيد و اينگونه بود كه در جريان روند جنگ و تبادل اسرا قرار مي گرفتيم. اسرايي هم كه در آشپزخانه كار مي كردند، به وسيلة روزنامه پاره هاي مواد غذايي، به برخي اخبار جنگ دسترسي پيدا مي كردند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯