✍ناگفتنی هایی از زندگی سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی به روایت آقای علی شیرازی... 🔹نزدیک صبح وقتی اکبر شجره از خواب بیدار می شود و می بیند یوسف اللهی به جای او نگهبانی می دهد خیلی خجالت می کشد حسین به جای تنبیه به اضافه کاری فرد را از انجام کار محروم می کرد. 🔸برای بچه های اطلاعات یکی از سخت ترین مجازات ها همین بود حاج قاسم این خاطره را می گفت و مثل باران اشک می ریخت. 🔹او از شهید حمید رضا جعفر زاده گفت اگر به حمید رضا می گفتیم شب اول به عملیات نرو تا صبح گریه می کرد وقت خداحافظی دست روی صورت بچه اش می گذاشت و می گفت می ترسم جاذبه محبت بچه مرا بگیرد و مرا متوقف کند. 🔸عملیات تمام شده بود وقت سرزدن حاج قاسم به منزل شهدا بود عشق عجیبی به این کار داشت خود را مدیون شهدا و رزمندگان می دانست به منزل علمایی که از جبهه پشتیبانی می کردند هم سر می زد پنجم فروردین ۱۳۶۵ بود. 🔹من رفسنجان بودم برای عید دیدنی به منزل امام جمعه رفته بودم حاج قاسم هم آنجا بود از دیدارش خیلی خوشحال شدم در همان جلسه پیشنهاد کرد که مسئولیت تبلیغات لشکر ثارالله را بپذیرم. 🔸امام خمینی رحمت الله علیه روز قبل فرموده بودند امروز به همه ما واجب است که دفاع کنیم هر کس می تواند باید به جبهه برود دنبال بهانه می گشتم که خدا بهانه را درست کرد با پیشنهاد حاجی ذوق زده شدم بی درنگ قبول کردم و بنا شد به جبهه بروم خانمم و تنها فرزندم را به عباس آباد تنکابن محل زندگی پدر خانمم بردم و خودم به اهواز رفتم چند هفته در لشکر ثارالله بودم حاج قاسم متوجه شد که هیچ تماسی با همسرم نگرفته ام. @shahidan_kerman