✍چهار پسر خاله خاص و استثنایی قسمت دوم...
🔹مشدی اکبر تو حرف زدن قهار بود ولی کاری به کار کسی جز زن خودش نداشت فکر بد نکنید فقط از اون تعریف می کرد.
🔸قهرمان داستان ما خصلتهای زیادی داشت یکی شون این بود که اهل کینه نبود همه را دوست می داشت و با همه رفیق بود به خصوص پیرمردا که از جمله شون اکبر حلاج پنبه زن نداف پیرمردی خوش مشرب و بی آزار سر گپ را با پیرمرد باز میکنه در حالی که مشدی اکبر سر به زیر تو عالم خودش در حال حلاجی و تعریف و تمجید از زنش بود علی ضبطی را روشن می کنه و اون رو می گذاره زیر جاوند محلوجی و خودش میره صحرا و با سرعت برق و باد جاوند علفی می چینه و برمیگرده ضبط را خاموش می کنه.
💢نورسته سال ۱۳۱۱...
🔹اسمشو گذاشتند نورسته فرزند اول خانواده علی و فاطمه نمی دونم فلسفه اسمش چی بوده و چه کسی پیشنهاد اسمشو داده قد بلند و روی زیبا و شجاعتی کم نظیر که بی شباهت به مادر بزرگش معصومه مَلِک نبود از قدیم میگن خدا نجار نیست ولی در و تخته رو روی هم خوب جور می کنه نورسته در شناسنامه سکینه نامیده شده ارباب محل که هوس تجدید فراش کرده گوشه چشمی بهش داره معصومه ملک وقتی برای عید دیدنی به خونه ارباب میرن با ترفندی نه قاطعی به ارباب می گه...
🔸مثل اینکه خدا نورسته رو برای کریم می خواد کریم قبلا ازدواج کرده زن کریم بچش به دنیا میاد عمرش به دنیا نیست رخت سفر برمی بنده بچه به مادر بیش از پدر نیاز داره میرن خواستگاری برای کریم نورسته راضی نیست و هست با کریم ازدواج می کنه.
💢ادامه دارد...
#شهید_محمود_یوسفیان#شهید_علی_قطب_الدینی#شهید_محسن_قطب_الدینی#شهید_حسین_غلامرضایی@shahidan_kerman