شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_عشق_که_در_نمیزند 💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾ #قسمت_ششم شب ۲۱ ماه رمضون بود همه رفته ب
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾ علی علی ببین هستیا داره صحبت میکنه ببینش؟! -ای جونم عزیزم😍 ماشاالله چرخ ویلچرش♿️ و چرخوند و رفت تو‌ اتاق. نمیدونم چش شده بود تو این یک‌ ماهی که مرخص شده بود با دیدن خنده و شیرین بازیای هستیا ذوق نمیکرد..!!😔 تق تق تق -اجازه هست اقا⁉️ بفرما ملکه خانم الهی فدای اون ملکه گفتنت بشم - علی.... جونم - چیشده ؟! ‌چرا با دیدن هستیا ذوق نمیکنی؟ - چیزی نیس خانومم یکم ناخوش احوال بودم اومدم استراحت کنم🛌 - اهان منم که گوشای بلند مخملی دارم؟ اره؟ خندید و گفت: نمی دونم شاید ااا لوس😧 هههه ای جونم قیافشو ببین چقدر حرص میخوره؟!😠 - اگه تو منو با کارات حرص ندادی ؟! حالا ببین کی گفتم؟! خندید و گفت: خانم خانما بگذریم از اینا مگه شما قصد جمکران نکره بودید⁉️ - اره ولی....! ولی چی ؟ - آدم که از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشه دیگه عمرا بزارم با ماشین جایی بریم... - ای بابا حالا مگه چیشده قیافشو حالا که متاسفانه زنده موندم و باید شمارو تحمل کنم😭 - علیییی واقعا که، اصلا منو باش دارم با کی حرف میزنم.! اههه به نشونه قهر روم و برگردونم و رفتم سمت در که گفت: خب حالا ملکه خانم قهر نکن حوصله ناز کشیدن ندارم‼️ پرو پرو گفتم - وظیفته بکشی😏 دستی دور کمرم گرد شد و گفت : معلومه ناز شما کشیدن داره بیا بشین میبینی نمیتونم دنبالت بزارم.... رومو برگردونم با حرفش اشک تو چشمام جمع شد😢 نکنه علی واسه عشق من به بچه با دیدن هستیا ناراحت میشه؟! وای خدای من..... -علی جونم - جون نرجس بگو چرا با دیدن هستیا بهم میریزی⁉️ نرجسی خواهشا تموم کن بحثتو من چیزیم نیس. - باش پس دیگه جون منم واست مهم نیس؟! بسه نرجس خوب میدونی چقدر واسم مهمی و جونت واسم عزیزه پس لطفا تمومش کن.... 😢😢😢😢 سرمو پایین انداختم و رفتم پایین. .......‌‌‌‌........ چند روزی میشد جز سلام حرف دیگه‌ای باهاش نمیزدم با اینکه از درون داغون میشدم ولی مجبور بودنم. بدون جشن عروسی و لباس عروس👰 رفته بودم سر خونه زندگیم. علی قول داده بود اگه پاهاش خوب بشه جشن عروسی بگیریم. تو مدتی که علی تو کما بود دانشگاهمو هم ول کرده بودم. یه ترم بیشتر نمونده بود.ثبت نام کرده بودم تا تو خونه تنها نباشم علی هم صبحها باباش میمومد و میبردتش شرکتش اونجا کار حسابداری میکرد.✍ ............... ظرف غذارو برداشتم ببرم بشورم که دستمو کشید و گفت: ملکه بشین کارت دارم‼️ فدای ملکه گفتنت چقدر تو این مدت دلم تنگ شده بود قهر بودیم. - منتظرما نرجسی من بهتر از هرکسی میدونم تو چقدر عاشق😍 بچه‌ای، میدونم مثل همه دخترا دوست داشتی لباس عروس بپوشی و جشن بگیری ولی با اون اتفاق و وضع الان من ؛ بی حاشیه میگم تو میتونی دوباره ازدواج کنی خانومی خوشبخت بشی ، بچه بیاری و... 😓😓😓 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ بانو shiva_f@ 💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾ 👇👇 🆔 @Zahrahp http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286