تواب
#پارت۷
حال باید چیکار میکردم.....
اول رفتم چاقومو تحویل گرفتم.
دست کردم تو جیبم کارت هتلی که برا اتاق گرفته بودم در آوردم
"هتل مدینة الرضا"ع" "
خسته و کلافه رفتم یه ماشین بگیرم
مغزم دیگه کار نمی کرد.
نیاز به استراحت داشتم .
برای اولین تاکسی منتظر دست تکون دادم و بعد از سوارشدن اسم هتل رو بهش گفتم و حرکت کرد.
_آقا خیلی دور هتلش؟
راننده کمی سرشو چرخوند طرفم و با همان لهجه ی شیرین مشهدی گفت :
_نه تا حرم فاصله ای نداریم ولی الان میبینی که چه ترافیکی شده یکم طول میکشه.
گفتم :
_مردم به چی دلشون خوشه که این مراسم ها رو میگیرن؟
+ راننده پرسید:
_برادر مگه شیعه نیستی؟؟
+آره شیعه ام...
ولی دیگه نه به امامی اعتقاد دارم نه به خدا.
راننده تاکسی با تعجبو دهنه.بازنگام میکرد
+پس تو حرم چیکار میکردی ؟
_نمیدونم!
تو الان داری مسافر کشی میکنی؟
خوب تو هم برو به جمع شون....
مگه میلاد امامت نیست ....
راننده گفت :
+من سنی ام
_خوب پس تو هم اعتقادی بهشون نداری؟
راننده.باصدای.بلندومتعجب. سریع پرسید:
کی بهت گفته که ما اعتقادی نداریم؟
سکوت کردم ...
ادامه داد امام رضا وتمام امامان شیعیان فرزندان پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله و سلمه...
چطور ممکنه پیامبر اکرم(ص) رو دوست داشته باشیم...
ولی فرزندانشو دوست نداشته باشیم؟
و به اونا اعتقادی نداشته باشیم...
قبور اونا هم برای ما مانند قبر نبی اکرم قابل احترامه، هرگونه بی احترامی به این قبور بی احترامی به شخص پیامبر میدونیم...
حالا تو مذهب شما روز میلاد این بزرگواران محترم هست و شیعیان این روزها رو جشن میگیرند،مذهب من در مورد این مسایل یه اعتقاد دیگه داره ...
درست ماها توسل به مردگانو جایز نمیدونیم
ولی این بزرگوارانو قبول داریم و قابل
احترام اند برای ما ،همینجوری که واسه شیعه قابل احترام اند...