🌱دست محمد حسین را گرفت و او را در مدرسه‌ی ارباب زاده که خودش مدیر آن بود ثبت‌ نام کرد. ظهر، محمدرضا و محمد حسین خسته و کوفته به خانه آمدند. محمدحسین پرسید: پدر! چرا امروز ما را با ماشین به خانه نیاوردی؟ مسیر طولانی است. ما خسته شدیم. پدر او را در آغوش کشید، بوسید و گفت: به‌ خاطر این‌که شاید در بین بچه‌ها کسانی باشند که پدر نداشته باشند. این کار خوبی نیست که جلوی آن‌ها شما هر لحظه با پدر باشید. #شهید‌محمد‌حسین‌یوسف‌الهی 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b