🌹باهم به خواستگاری دختر داییاش رفتیم
محمدتقی رو کرد به خانوادهی عروس و گفت:
- زندگی من به یک کولهپشتی خلاصه میشه. بیشتر اوقات در جبههام. میخوام با علم به این واقعیات به من جواب بدین.
🌹آنها پذیرفتند.
همسرش را عقد کرد و با خود به اهواز برد. مدتی گذشت. دلمان برای زوج جوان تنگ شدهبود بار بستیم و برای دیدنشان به اهواز رفتیم.
🌹آن دو از همه زیپ و پیرایههای زندگی، فقط دو پتو داشتند که آن را هم از جهاد سازندگی به امانت گرفته بودند: یکی فرش و زیراندازشان بود و آن دیگری روانداز.
🌹آنها حتی بالش نداشتند شب وقت خوابیدن ، محمدتقی اور کتش را زیر سر میگذاشت و همسر او چادرش را.
"شهید محمدتقی رضوی"
✍ راوی : مادر شهید
#ایران_قوی 🇮🇷
#زن_عفت_افتخار ⚘️
🔻
#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷