ولی محمد عشا را هم میخواند
تسبیحات حضرت زهرا را ترک نمیکرد شمرده شمرده و با توجه
برای افطار عجله به خرج نمی داد.
زهرا بی جان تر بود ضعف میکرد اول افطاری میخورد مسخره اش میکرد «زهرا» خرما گرفته دستش ،دهنش باز ، منتظره ا الله اکبرو گفته نگفته خرما رو بلمبونه عادتش بود من برایش لقمه بگیرم به عشق آن لقمه ها توی امامزاده افطار نمیکرد نان و پنیر و خرما و سبزی لقمه میکردم و ردیف میگذاشتم کنار دستش با به به و
چه چه
میخورد زیاد حلیم
میخریدم زهرا میدانست چون محمد حسین دوست دارد میخرم غر می زد: «چقدر حلیم آخه؟ همه ش
به محمد توجه میکنی
دلم نیامد شله زرد را بخورم میدانستم اگر بگذارم در دهان انگار زهر هلاهل قورت میدهم
زهرا توی آشپزخانه مشغول آشپزی بود. ظرف شله زرد را گذاشتم روی این . خنده روی صورتش ماسید
جای محمد حسین خالی
همان طور که ملاقه را توی ماهیتابه می چرخاند گفت: «مامان یادته محمد حسین بهم میگفت سگ پز
خندیدم دستپخت زهرا را دوست
داشت تا میدید آشپزی میکند مسخره بازی در می آورد «زهرا» س پر چی داری میپزی؟! به من هم میگفت «مامان دوباره مواد غذایی رو دادی که حروم کنه؟! با این حرفهایش مدتی گیر داده بود به زهرا که کباب سلطان» بپزد. یک مدل غذای ترکیه ای بود با خمیر یوفکا ،گوشت چرخ کرده ماست چکیده و جعفری پخته میشد. اولین بار که خورد، نزدیک بود انگشتهایش را هم باهاش بخورد.
⬅️ ادامه دارد ....
🔻
#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷