روزهای جمعه می گفت: امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم. هم برای شما، هم برای خدا. وضو می‌گرفت و می رفت توی آشپزخانه. هر چه می‌گفتم: نکنید این کار رو، من ناراحت می‌شم، باعث شرمندگیمه. گوش نمی‌کرد. در را می بست و آشپزخانه را می شست. 📚یادگاران، جلد ۱۱ کتاب شهید صیاد، ص ۷۳ 🆔 @shohadaejahadgar_ir