از وقتی به خانه نیامده بود،خیلی احساس تنهایی می کردم.هیچ کس نمی توانست مثل راضیه جای خالی همه را برایم پر کند.روزهایی را به خاطر می آوردم که با اقوام به تفریح می رفتیم.راضیه بعد از بازی کردن با دخترها،به سراغ من که پسر هم سن  خودم توی آن جمع نداشتم،می آمد و شروع می کردیم به بازی هایی که من دوست داشتم.توپ بازی،بالارفتن از درخت، و ... با من مثل یک پسر رفتار می کرد و حتی گاهی شجاع تر از من هم می شد.. کتاب راض بابا/صفحه 77📚 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz