🌷 |گفت: «اعلام کن همه جمع بشن می خوام براشون صحبت کنم» 📢 نگران گفتم: «آقامهدی حرف از موندن بزنی، خودت رو سبک کردیا...😓 این بنده های خدا از بس سختی کشیدن و برای عملیات امروز و فردا شنیدن، خسته شدن خدا نکرده حرفت رو زمین میزنن شما فرمانده لشکری، خوب نیست اعتبارت رو از دست بدی» ...🚫 یک لبخند روی لبهاش كاشت دست روی شانه ام زد و گفت: «من از خدا یه آبرو گرفتم، همون رو هم خرج راه خودش می کنم تو نگران نباش»...👌 والسلام عليكم را گفته و نگفته، صدای #صلوات دشت را پر کرد در یک چشم به هم زدن، دورش شلوغ شد؛ شلوغ و شلوغ تر از دور، هرچه چشم چرخاندم نتوانستم ببینمش داشتم نگران می شدم که دیدم روی شانه بلندش کردند بردندش توی دل جمعیت😳 همانهایی که یکصدا ساز رفتن می زدند، حالا یک صدا شعار می دادند:🗣🔊 "فرمانده آزاده، آماده ایم، آماده فرمانده آزاده، آماده ایم، آماده" از آن روز دو ماه گذشت تا اولین نیروها رفتند مرخصی...✌️ #شهید_مهدی_زین‌الدین @shahidfaryadras