[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
دفعه آخری که به مرخصی آمده بود به او گفتم میخوام دامادت کنم. گفت: من مطمئنم اینبار برم دیگه برنمیگردم، نمیخوام چشم گریانی گوشه خانه منتظرم باشه.