مهربان باش که این عمر گران میگذرد
قدر این لحظه بدان چرخ زمان میگذرد
بر لبی گل بنشان دست فقیری تو بگیر
هرچه با هر که کنی، بر تو همان میگذرد
آسمان را به زمین با قلم عشق بدوز
زندگی از برت این گونه روان میگذرد
خنده کن غنچهی احساس برویان که بهار
به همین سرعت بسیار جهان میگذرد
پاسح لطف نگاهی به محبت تو بده
در عوض از دلت آن آه و فغان میگذرد
اگر از عشق به هر سینه گلی هدیه کنی
غم پریشان شده افسوس کنان میگذرد
به تمنای دو چشمان بهارانهی تو
روز و شب سخت بر این سوخته جان میگذرد