🍃🥀مادر گرامی شهید بزرگوار عباس آبیاری:🍃🥀
دست و پای عباس را با تویوتا جدا کردند
✨فرداش میان دستهای عباس رو به تویوتا میبندن. بر اثر حرکت مخالف، دست و پا از هم جدا میشه و تیکههای بزرگ رو با قمههای بزرگ از هم جدا میکنند و مثل گوشت قربونی تیکه تیکه میکنن...🥀🍃
✨🌿تعریف میکردن که عباس خانومی رو خواب دیده که میگه عباس جان! پسرم.
از اونجایی که عباس همیشه سر به زیر بود و سرش پایین بود جواب نمیده. دوباره صدا میزنه عباس! باز هم جواب نمیده. بار سوم صدا میزنه عباس جان! سرت رو بگیر بالا. عباس میگه با منید؟ آخه این جا عباس دیگهای هم هست.
🦋 میگه با تو ام! سرت رو بگیر بالا. بعدش ۱۳ شهید خانطومان رو صدا میزنه و توی نور ناپدید میشن.
دوباره خواب میبینه و با قسم حضرت زینب، عباس که تو خواب گریه میکرده رو بلند میکنن و قسمش میدن که تعریف کنه خوابش رو.
فرماندهش پشت در بوده، میبینه که دارن قسم میدن، میگه بذار وایسم ببینم چه خبره. عباس میگفته که از ۲۰ام تا ۲۱ام حمله عقب میفته. ساعت حمله ۳ بار عقب میفته. از این ساعت به این ساعت عقب میفته. کیا شهید میشن؛ کیا قبل از عملیات شهید میشن؛ کیا چه جوری شهید میشن و عباس خودش آخرین شهید اون منطقه هست که به شهادت میرسه.
🌤همون جا آقایی روحانی بوده و میگه اون جوانه و میخواد خودش رو مطرح کنه و بگه که مثلا من خیلی پاکم که ائمه رو دیدم و این حرفا رو زده. این جوانه میخواد بگه من خیلی با ایمانم. اگه اطلاعات دادند و قبول نکن.
می مونه تا ۲۰ام که زنگ میزنن که عملیات عقب افتاده. دوباره زنگ میزنن از این ساعت به این ساعت عقب افتاده؛ دوباره زنگ میزنن افتاده به ۲۱ام از این ساعت به این ساعت. فرماندهش میگه حاجی! بازم این اتفاق داره میفته. حاجی میگه باور نکن! تا چند تا از بچه ها شهید میشن و فرماندهش میگه حاجی! همون طور که گفت داره میشه.
☘🥀میگه حالا صبر کن تا این که سید فرشید زخمی میشه و میگن چند نفر می خوایم برن جلو که تو ۱۸ ساعت تو ۲۱ ساعت تپه بالای خان طومان رو در اختیار میگیرن، همون طور که عباس دیده بود.
اتفاق افتاد که بچه های زینبیون و فاطمیون حتی بچه های خودمون هم عقب نشینی میکنن که بالای تپه، رحیم نوروزی و چهرغانی بوده که قشنگ میدیدند داعشیها رو ، که عباس میگه شما ها برید. میگن نه. عباس بیسیم داشته، می خواد بیسیم رو بده که از پشت از سمت قلبش تیر می خوره و میفته رو زمین. عباس رو بلند میکنن و میگن عباس! تو ورزشکاری؛ چه جوری معلق خوردی و افتادی زمین؟
🌷🍃برش میگردونن میبینن داره ازش خون میره. عباس میگه مهمات رو ببرید و یک نارنجک بدید، من اینجا میمونم. شما برید. بیسیم میزنن و میگن که عباس داره این طوری میگه. عباس میخواد راه رو ببنده. میگن اسلحه بگیر، میگه نمی خوام.
فرماندهشون میگه هرچی عباس میگه گوش کنید. تمام مهمات و همه چیز رو میارند و سینهخیز برمیگردن و یه نارنجک میدن به عباس.
🍃🥀عباس روی زانوهاش میایسته و میبینه ۵ تا از احرار الشام دارن میان سمتش که نارنجک رو پرت میکنه و به درک واصل میشن. عباس سجده شکر میکنه و اون لحظه روح مطهر میاد و عباس رو با خودش میبره.
بعد از اون داعش میان تو صورت عباس یه تغییراتی ایجاد میکنن. یک کاری میکنن که زشت نمایان بشه؛ چون توی دوران آموزشی و سوریه از لحاظ زیبایی ظاهر و زیبایی باطنی و ایمانش به عباس میگفتند یوسف مدافعان حرم.
می خواستن زشتش کنند. تا ظهر بعدش اینا فکر میکنن که عباس یک فرمانده قدر هست چون نمینشسته تیراندازی کنه؛ میایستاده و تیراندازی میکرده.
ظهر اعلام میکنن که این جوان، چه زنده و چه مرده رو باید بیاریدش. هرکی این رو سرش یا دست و پاش رو بیاره به اندازه وزنش طلا میگیره.
🍃🥀میان عکس سلفیهاشون رو با عباس میگیرن. داعشیها دستاش رو از مچ میبرن و پاهاش رو از مچ میبرن و سرش رو میبرن و میکنن توی گونی. خنده هلهله شادی کنان به اندازه وزنش طلا رو میدن.
سپاه قدس فیلم رو نشون میدن و دستور میگیرند که به هیچ عنوان نباید بذارید این فیلم توی ایران پخش بشه. ولی خود داعشی برای کشورهای دیگه فیلمی که گرفته بودند رو پخش کردند. شادی می کردند که به خیال خودشون ما بزرگ اینها رو کشتیم.
🍃🥀خلاصه فرداش میان دستهای عباس رو به تویوتا میبندن. بر اثر حرکت مخالف، دست و پا از هم جدا میشه و تیکه های بزرگ رو با قمههای بزرگ از هم جدا میکنند و مثل گوشت قربونی تیکه تیکه می کنن و پخش می کنند. میگن که هر ایرانی که به خواد با ما بجنگه این بلا رو سرش میآریم. فحش میدادن و ناسزا می گفتند.