✍روز بیستم نمره ۲۰ قسمت دوم... 🔹رضا پسر محمد حاج مندل هم باهاشون بود که برای آموزش های نظامی رفتند جنگل مولا جنگل گز نزدیک اهواز و پس از آموزش های اولیه رفتند خط پدافندی فاو نیروهای گروهان جوادالائمه هم با بقیه نیروهای گردان ۴۱۲ رفتند. 🔸روزها از پس هم درگذر بودند رضا با حسن علیزاده توی یک سنگر بودند روز دهم رسید چقدر دلش می‌خواست دهی بگیره که از کتک بگریزد یا کمتر کتک بخوره ماه رمضان به نیمه خود رسیده بود گرفتن نمره ۱۵ برای رضا و امثال اون آسان نبود رضا بچه زحمت کشی بود زمان جنگ به کسایی که کارهای خدماتی بقیه را انجام می‌دادند شهردار می‌گفتند. 🔹روز نوزدهم رسید رضا مثل همه نامزد داشت دوست داشت اگر کسی بتونه از ۱۹ بگذره حتماً به ۲۰ می‌رسه رضا با یک معلم شهید علی امراللهی همراه شهردار بودند. 🔸رضا برای نماز وضو گرفت و در شستن ظرف و ریختن آب به امراللهی کمک می‌کرد گلوله آمد ترکشی خورد توی سر رضا ۲۰ روز بود آمده بودند فاو بلیط پرواز برای رضا شیبانی صادر و امضا شده بود. 🔹برای پرواز دو تا بال قوی نیازه رضا هر دو بال را داشت یکی بال عبادت و یکی خدمت خلق وضو و آمادگی برای نماز و معراج کمک برای انجام کارهای دوستان... 🔸روز بیستم شد رضا بیستی گرفت که توی مدرسه فکرش را هم نمی‌کرد بیستی که خیلیا ۸۰ـ۷۰سال عرق می‌ریزن و آرزو دارن بهش برسن نمی‌رسن در حالی که رضا در سن ۱۶ و خورده‌ای بهش رسید رضای شوخ طبعی که نمی‌توانست روزی بگذره و سر به برادرزاده‌های خود نزند دل از دنیا و هر آنچه در آن بود کند و در ماه رمضان معراجی شد.