💖 مهمان خانه اش بودم. زیاد می رفتم و می‌آمدم. گاهی شب هم می ماندم آنجا. تا صبح توی اتاق مهمان سر می‌کردم. 💖 یادم هست نیمه‌های شب با صدای حاجی از خواب بیدار شدم. فاصله اتاق حاجی تا اتاق مهمان کم نبود باز صدای گریه و ناله اش می آمد. 💖 حاجی که می نشست پای سجاده، [برای نماز شب] غرق خلوت با خدا می شد. پاک یادش می‌رفت این دنیا را. می رفت توی حال خودش؛ گریه می‌کرد ناله می‌کرد ضجه می زد، بندگی می‌کرد برای خدا. 💖 با خودم می‌گفتم: «کجای دنیا یک سرلشکر نظامی یک عارف حقیقیه؟» 📚 کتاب سلیمانی عزیز، نشر حماسه یاران، صفحه ۱۴۱، راوی سردار حسین معروفی. مرکزتخصصی‌نماز 🕋