.
—| .
و اما داستانِ اين گل ها...🌸
شايد اگر به زبان مي آمدند و و گوش ما اذن شنيدن حرف هايشان را داشت ؛ از خوشحاليشان مي گفتند برايمان؛ از آنكه بين آنهمه گل كه جا گرفته بود در گل فروشي ؛ مادرِ شهيد آنها را انتخاب كرده بود ...
انتخاب شده اند که بروند وجا بگیرن در محلی از زمینِ پنهاور خدا ، گوشه از خاك شهر تهران كه شده بود محل آغاز پرواز شهيد حســـنْ ما !
خودمانیم اما چه خوشبختند این گلها!یه گل میشود بماند در کنج یک مغازه و پژمرده شود و گلی دیگر میرود که بوسه زند به زمینی که خدا اذن داده است که بنده اش نظر کردن به وجه الله را از آنجا آغاز کند ...
و ای گل های منتخب ؛ شما که میروید ، بوسه زنيد بر آن محل مقدس؛ جای من و امثال من که جا ماندیم و نشد که بیایم و قدم در آن محل مقدس گذاریم...💔|—
.