اومد جلوم وایساد دقیقا رو به روم
برعکسه دفعه های قبل عقب نرفتم
یه قدم دیگه اومد که فاصلمون چندسانتی شد،ولی نگاهم پایینه پامون رو هدف گرفته بود
با صدای اغواگرانه ای گفت
+استغفرالله حاجی!دروغ کدومه؟تو بخور اگه انگشتاتم باهاش نفرستادی پایین گناهه دروغتم پای من
=میشه بری عقب
+نچ من عادتمه بااین فاصله صحبت کنم
بوی عطری که زده بود بینظیر بود...و من بی اختیار نفس های کشدار میکشیدم که بیشتر این بو رو حس کنم!
نگاهم آروم آروم تا چشماش بالا اومد
بازم این چشمای وحشی و پر شیطنت!
=پس با همه اینجوری صحبت میکنی؟
سرشو کج کردو بایه لبخند نگام کرد
+بستگی داره طرفم کی باشه؟!
نگام رفت روی لبخندش
روی لباش چشماش موهاش
سرکش شده بود این نگاهم امشب!
نمیدونم چم شده بود ولی هرچی بود زیر سرِ این نزدیکیه بیش از حد بود...
=طرفت هرکی هم بود،نه اینجوری نگاش کن،نه اینجوری بخند!
کلیککنید♡↻
https://eitaa.com/joinchat/295698504C54a4378994