🌸🌱🌻🌷🌻🌱🌸 🌹 خاکریز خاطرات (روحیه) در عملیات والفجر مقدماتی شهید زین‌الدین، فرمانده بود و من جانشین ایشان در لشکر۱۷. شرایط پیچیده‌ای بوجود آمده بود... با وجود پیش‌روی‌های خوبی که داشتیم مجبور شدیم به نیروها دستور عقب نشینی بدهیم. لحظه به لحظه آمار تلفاتمان بالاتر می‌رفت. صد و پنجاه شهید، چهار صد مجروح و ده‌ها مفقود... یک سری از بچه‌ها احساسشان این بود که بی‌خود عقب نشستیم و می‌توانستیم بایستیم. اما عملیات شکست خورده بود و فرماندهی تصمیم درستی گرفته بود. بعد از ظهر همان روز یا فردا صبحش، جلسه‌ای با حضور فرمانده‌ی لشکر و تمامی فرمانده گردان‌ها و...گذاشته شد. همه بهم ریخته بودند. نگران بودیم که حالا در این شرایط روحی و اوضاع خراب نیروها، آقامهدی می‌خواهد چه بگوید؟ چطور می‌خواهد یگان را جمع و جور کند؟ شروع کرد؛ آیات ۱۳۷ تا ۱۴۰ سوره آل عمران را قرائت کرد. اشاره به جنگ احد و اینکه اگر شما جراحت و خسارت دیدید، یقیناً دشمن هم زخم و آسیب دیده و... اصلاً آب ریخت روی آتش! بچه‌ها به شکل عجیبی آرام شده بودند. بعد از جلسه احساس می‌کردم اگر به‌شان بگویی همین فردا شب برویم یک جایی مأموریتی انجام دهیم، آماده‌اند. یعنی دوباره سرشار از روحیه شده‌اند... 🎤 راوی: سردار حاج احمد فتوحی @sardaraneashgh