حاج قاسم صاحب نوههای دوقلو شده بود.
نوزادانی که زودتر از موعد به دنیا آمده و نارس بودند.
باید در بخش ایزوله بستری میشدند.
به مادر یکی از نوزادانی که شرایطش بحرانی نبود گفتم:«نوههای حاجقاسمسلیمانی توی بیمارستان ما هستن.
اتاق خالی ایزوله نداریم که بستری شون کنیم.
اگه موافقید شما برید یه اتاق دیگه بچههارو اینجا بستری کنیم»
مادر نوزاد تا اسم حاجقاسم را شنید نه نیاورد.
همینطور که داشت برای دیدن حاجقاسم میرفت با خودش میگفت:«عمری که حاجقاسمسلیمانی وقف آرامش و امنیت ما کرده با چی جبران میشه؟ این کمترین کاره.»
حاجقاسم که از ماجرا بو برد ناراحت شد.
گفت:«دست نگه دارید. چرا این کار رو کردید؟ یک نوزاد بیمار رو از اتاق ایزوله بیرون آوردید تا نوههای من رو بستری کنید؟ هیچ تفاوتی بین بچههای من و دیگران نیست. لطفا اون نوزاد رو برگردونید به اتاق ایزوله.
ماهم صبر میکنیم تا اتاق خالی بشه مثل بقیه بیمارا!.»
گفتم:«مادر اون بچه تا شنید میخوایم نوههای شمارو بستری کنیم خودش اصرار داشت اتاق رو خالی کنه.»
اما حاجقاسم زیر بار نرفت گفت:«نه آقایدکتر! کاری رو که گفتم بکنید.»
خانواده محبوبترین فرد نظامی کشور سه ساعت در بیمارستان منتظر ماندند تا اتاق ایزوله خالی شود.
راوی:دکتر محمد ترکمن
@khaimahShuhada