مدتی به بنیاد رفت و امد داشتم و اونجا چند باری ی خانم رو دیدم که میگفتن افتخاری اونجا کار میکنه چون حانبازا زیاد بودن اون موقع باید دستی پرونده ها رو درست میکردن و مثل الان کامپیوتری نبود گاهی نیرو کم میاوردن دختر پاک و نجیبی بود ی بار که رفته بودم برای کار نهایی و کارم تموم شد صدام کرد و گفت کارم داره ازش پرسیدم چیه ؟ که گفت من از شما خوشم اومده و همسرم شهید شده میشه با من ازدواج کنید؟ خشکم زد باورمنمیشد که ی زن ازمخواستگاری کنه تا خواستم حرفی بزنم گفت مشکلتون رو میدونم پرونده تون رو خوندم از جسارتش خوشماومد و قبول کردم...https://eitaa.com/joinchat/889782424Cfa913f7dd2