#قضاوت_اشتباه ۵
توی اتاق ی تخت بود و ی بچه روش خوابیده بود با کلی دستگاه اون مرد هم که مشخص بود دکتره داشت معاینه ش میکرد و بهش امپول میزد زن همسایه که فهمیدم اسمش زهرا هست با بغض گفت همسرم تصادف کرد و دخترمون اینجوری شد خودشم فوت شد اون مردی که موقع اسباب کشی اومده بود برادرم بود که شهرستان زندگی میکنه فقط گاهی میاد ی سر میزنه میره، اقای دکترم لطف دارن و میان دخترم رو معاینه میکنن و داروهاش رو بهش تزریق میکنن. از حرفهایی که زده بودم خجالت کشیدم از خونه ش بیرون اومدم زهرا خانم صداش میلرزید گفت من ادعای حیثیت هم نمیکنم ولی اقای پلیس توروخدا بهشون بگو مزاحم من نشن من اصلا اعصاب هیچی ندارم الانم بفرمایید بیرون
از خونه ش بیرون اومدم خیلی خجالت کشیدم شوهرامونم فهمیدن و دیگه اجازه ندادن بریم کوچه نشینی هر موقع زهرا خانم رو میبینم از خجالت میخوام اب بشم خدا از سر تقصیرم بگذره