۲ یکی از مهندسین جوون تقریبا روزی یکبار همدیگه رو میدیدیم و این دیدارهای هرروزه باعث ایجاد جوی صمیمی بینمون شده بود. پسر خوشتیپ و موقری بود بهم پیشنهاد ازدواج داد البته گفت برای اشنایی بیشتر با خصوصیات هم مدتی در ارتباط باشیم. ومن هم قبول کردم. از اونروز میزان دیدارهامون هرروز بیشتر از قبل میشد. بعد از اتمام ساعت اداری با کیوان به گردش میرفتیم و البته برای رفع خستگی بیشتر اوقات به کافه میرفتیم ...خیلی دلش میخواست من رو به مادرش نشون بده اما من معتقد بودم شب خاستگاری بهترین فرصته ادامه دارد... کپی حرام