پریدم دست انداختم گردنش گفتم. خیلی بی رحم و سنگدلی، ناصر، دستش رو کشید روی موهام، خواست منو از خودش جدا کنه. ولی من سفت چسبیدم بهش و های های گریه کردم، بعد از چند لحظه که با گریه کمی دلم آروم شد رهاش کردم. دستش رو برد زیر چونهام صورتم رو آورد بالا، با انگشتهای شصتش اشکهام رو پاک کرد خیلی ملیح لب زد. من رو نگاه کن، تو چشماش نگاه کردم_ وقتی گریه میکنی چشمهای خوشگل عسلیت زیبا تر میشن، من رو به خودش چسبوندو در گوشم نجوا کرد...
https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f