3 سرش رو به اطراف تکون داد_ نه دخترم خوب نیستم. جلوتر رفتم و دستش رو که یخ زده بود گرفتم و با مهربونی گفتم_ بیاین بریم تو اتاق من چند لحظه بشینید بلکه حالتون بهتر شه. بدون هیچ مخالفتی همراهم اومد و به داخل اتاقم رفتیم. روی یکی از صندلی ها نشوندمش و لیوانی رو از آب به سمتش گرفتم. _ بفرمایید مادر جان. لیوان رو از دستم گرفتم و کمی از آب رو سر کشید چند تا نفس عمیق به بیرون فرستاد و حالش که بهتر شد گفتم_ اتفاقی بدی براتون افتاده مادر جان؟ آه از نهادش بلند شد_ دخترم چی بگم! این مردک که اسم خودشو خدمتگذار مردم گذاشته از من پول می‌خواد تا کارمو راه بندازه! می‌گم رئیس اینجا کیه می‌گه همه کاره منم تا پول ندی کارتو راه نمی‌اندازم . دیگه با شنیدن حرفای این خانم مسن از صحت حرفای سهیلا مطمئن شدم. ادامه دارد . کپی حرام.