سارا از تو اتاقش اومد بیرون رو کرد به مامانم ای بابا، مامان به چه چیزهایی گیر میدیا حالا رفتن که رفتن یادت همیشه میگفتی کی میشه عروسی ساسان بشه خب الان شد دیگه بزار یه کم خوش باشیم مامانم نفس عمیقی کشید و با دلخوری رو کرد به ساسان حتما محضر رو هم دیدید دیگه ساسان جواب داد مجبوریم از همون محضری که نامه آزمایشگاه رو گرفتیم همونجا هم عقد بشیم مامانم زنگ زد به بابام سلام خسته نباشی میگم امروز زودتر بیا بریم محضر برای عقد ساسان و اکرم صدای بابا از پشت گوشی اومد من کجا بیام خودتون برید محضر عقد کنید بیاید مامانم بلند شد رفت تو اتاق سارا در رو هم بست که ما نشنویم ساسان رو کرد به اکرم شناسنامه ها که دست من ولی فوت نامه بابات دست خودت یادت باشه حتما بیاریش اکرم جواب داد تو کیفم خیالت راحت باشه من و سارا هم چشممون به در اتاقِ ببینیم کی مامانم میاد بیرون به سارا گفتم خیالت راحت الان مامان راضیش میکنه. مشغول صحبت با سارا بودم که مامان در رو باز کرد اومد تو حال از بس از دست بابام حرص خورده صورتش مثل لبو قرمز شده ازش پرسیدم _تونستی راضیش کنی کلافه جواب داد _آره ولی جوون من رو گرفت تا راضی شد مامان رو کرد به ساسان _یه زنگ به این محضر بزن ببین بعد از ظهر ما بخوایم بریم هستن ساسان گوشیش رو از تو جیبش درآورد شماره‌ای رو گرفت بعد از خوردن چند بوق جواب داد _بله بفرمایید ساسان سلامی کرد و پرسید امروز بعد از ظهر وقت دارید ما بیایم برای عقد صدای اون آقا از پشت گوشی اومد _شما آقا ساسان هستی دیگه _بله خودمم...