🔹جوان هیکلی و خوش مشربی را دیدم که با فرمانده پایگاه شوخی می کرد. پرس و جو کردم، بچهها گفتند: «آخوند جدیده. داوطلبانه اومده اینجا برای تبلیغ.»
🔸برایم عجیب بود. طرف از دل پایتخت، به اختیار خودش، آمده بود چالاب!
🌨 جایی که زمستان ها، ماهی یک بار نان می آمد. آب نداشت. گاز نداشت. با موتوربرق نور داشتیم. با فرغون برف می آوردیم و توی تانکر می ریختیم، چراغ نفتی زیرش می گذاشتیم تا آب ولرم شود، بچه ها با کاسه دوش بگیرند. زمستان ها، کسی که پشت بام شیفت می داد باید کپسول اکسیژن با خودش می برد فشارش نیفتد.
❄️ فصل سرما، اسلحه توی دست بچه ها یخ می زد. از شهر، سه ساعت پیاده روی از دل کوه بود تا کسی بخواهد برسد به پایگاه. ماشین و قاطر هم نمی توانست این مسیر را برود. توی این شرایط منطقه، تبلیغ آمدن هم عجیب بود و هم با ارزش.
روایتی از کتاب
"اردیبهشت اتفاق افتاد"
زندگینامه مستند شهیدمجیدسلمانیان
_____________________________
کانال شهید مدافع حرم شهید مجید سلمانیان
https://eitaa.com/shahidmajidsoleymanian