﷽ عزلت گرفته‌ای تو و من هم که بستری         غُصّه غذای من شده این روز آخری زانو بغل گرفته‌ای و به دل داغ میزنی          ماتم زده ز غُصّه این یاس پرپری طوری کنار بستر من گریه میکنی          باور نمی کنم که علیِ دلاوری! شانه به موی زینب و نان پخته ام علی        جارو زدم به خانه که پر دربیاوری خواهی اگر که برلب من خنده گل کند        باید برای فاطمه تابوتی آوری در زیر پیرهن تو مرا شستشو بده          ترسم از این بود که تو طاقت نیاوری آخر نگاه زینب و این در کُشَد مرا         دارم ز حق طلب که نسوزد دگر دری یادت نمی رود که علی جان به نیمه شب        آب از برای تشنه لب من بیاوری ای جان عالمی به فدایت حسین من         روزی فرا رسد که ببینم تو بی سری 🏴السلام علیک یا مولاتی یا فاطمه الزهراء @ShahidMohammadHasanGhasemi