به اینجای صحبت که میرسیم آقای کویتی پور میگوید: روایت است که وقتی شهید را به خاک میسپاری، حضرت زهرا سلام الله علیه گرد و غبار صبوری را بر سر مادر و پدر شهید میریزد. شاید خیلیها این حرف را باور نکنند و حتی مسخره کنند...
هنوز جمله آقای کویتی پور تمام نشده که مادر سید مصطفی میگوید: مشکلی نیست! هر کس میخواهد مسخره کند! خودشان میدانند با خدای خودشان! اما همان لحظه که سید مصطفی را به خاک سپردند گفتم: امام زمان حتماً اینجا حضور دارد و از امام زمان خواستم هنگام ظهورشان سید مصطفی هم همراه ایشان رجعت کند و میخواهم در رکاب امام زمان بجنگد و باز شهید بشود. چون شنیدم که شهدا دوست دارند بارها و بارها شهید بشوند.
مادر سید ادامه میدهد: ما رفته بودیم بهشت زهرا و تعدادی از مردم یمن برای فاتحه خوانی به قطعه شهدا آمده بودند. من سر مزار سید مصطفی نشسته بودم. آمدند فاتحهای خواندند و رفتند. یک دفعه دیدم مترجمشان صدایشان کرد و گفت برگردید! مترجم سید مصطفی را به آنها معرفی کرد. دیدم همه شان دور سنگ سید مصطفی جمع شدند و گریه میکنند! از مترجم پرسیدم که چه چیزی به آنها گفتی؟ گفت: بهشان گفتم برگردید! این شهید از قبیله بنی هاشم است! این سید موسوی است!
در پایان این دیدار صمیمانه آقای کویتی پور چند بیت در خانه این شهید خواند و عکس یادگاری با پدر و مادر این شهید انداخته شد.
*زهرا زمانی