هدایت شده از شهید مسعود عسگری
موضوع: صبح شنبه بيست و سوم آبان نودو چهار براى ديدن پيكر مسعود به معراج شهدا رفتيم از نحوه شهادت مسعود و جراحت هاش هيچ اطلاعى نداشتم تابوت مسعودو زمين گذاشتن وقتى پرچم رو كنار زدن من سمت زخمى صورت مسعود نشسته بودم اولين چيزى كه به چشمم خورد، صورت پر از زخم و چشم تخليه شده پاره تنم بود لحظه اول با ديدنش يه شوك ريز بهم وارد شد يه لحظه از درون لرزيدم ،طورى كه اطرافيان متوجه نشدن به صورت ماهش نگاه كردم چشم ديگش سالم و نيمه باز بود و نگاهم مى كرد با ديدن نگاه مهربونش آرامش گرفتم اون روز با اون يك چشم با هم صحبت كرديم صبح روز شهادت از شدت دلتنگى مسعودو صدا ميزدم و ازش مى خواستم بياد ببينمش هيچ چيز جز ديدن روى ماهش نمى تونست آرومم كنه حالا پيكر پاك مسعود جلوى روم بود و چشم نيمه بازى كه براى دلِ تنگِ مادرش نگه داشته بود... https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari