ضربه هولناکی که دشمن بعثی از نیروی دریایی خورد
🔻امیر دریادار شهرام ایرانی: پس از آغاز جنگ تحمیلی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران توانست در کمترین زمان ممکن و با هوشمندی جوانان نخبه آن روز مأموریت مهمی را به سرانجام برساند و آن قطع یک دست دشمن بعثی به طور کامل بود
✍وی افزود: دشمن بعثی پس از شکست در عملیات مروارید و ضربهای که از نیروی دریایی خورد، دیگر نتوانست تا پایان هشت سال جنگ تحمیلی از نیروی دریایی خود استفاده کند. دیگر دشمنان قسم خورده این آب و خاک در آن دوران، شناورهای پیشرفتهای را برای نیروی دریایی صدام ساخته بودند، اما همرزمان من اجازه ندادند که آن شناورها حتی به دریای سرخ هم برسد
🔹دریادار شهرام ایرانی ادامه داد: ما هماکنون آمادگی پاسخگویی به هرگونه نابخردی دشمن را داریم. امیدوارم همه همرزمان همیشه با باد موافق همراه باشند. وظیفه ما تأمین امنیت خطوط کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران است و ما پرچم مقدس ایران را با احترام در دریاها به اهتزار درخواهیم آورد و پیام ملت ایران را که صلح و دوستی و تلاش برای آسایش برای همه مردم است، به جهانیان خواهیم رساند.
🔹خاطره امیر دریادار شهرام ایرانی
فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در بخش دیگری از سخنرانی خود خاطرهاش را به این شرح بیان کرد: من از سنندج میآیم که هرچند دریا ندارد، اما رودخانه و سد و ماهی دارد. در ایران همه در همه جا حضور دارند. ما زمانی که قصد کردیم پا به عرصه دریا بگذاریم، از همان اول صابون اساتید تکاور به تنمان خورد. آموزشهای رزم مقدماتی را کلاه سبزها برعهده داشته و دارند.
🔹وی اضافه کرد: همان روز اول وقتی که از اتوبوس پیاده شدیم، چون از منزل آمده بودیم، شرایط را نمیدانستیم و عزیزان تکاور از خرمشهر آمده بودند. ما چون تجربه چندانی نداشتیم اولین ضرب شصت را همان لحظه از این عزیزان خوردیم. گفتند که این چه وضعیتی است و ساک خود را زمین بگذارید. ساک را زمین گذاشتیم و ما را به سمت خوابگاه هدایت کردند. پس از آن نزدیک به ساعت دو صبح بود و برفی هم میآمد که ما را به سبک تکاوری با زیرپوش و بیژاما از خواب بیدار کردند و به محوطه بردند و به خطمان کردند.
🔹امیر دریادار ایرانی دنباله خاطره خود را به این شرح بیان کرد: یکی از عزیزانی که آموزش میداد از خطه سرسبز گیلان بود و با همان لهجه شیرین به ما گفت که مگر نفر دریایی از آب میترسد؟ نگو که این اسم رمز بود و ما را سینه خیز در گلها حرکت دادند. در نهایت پس از ۶ هفته ما را به اردوگاه بردند، جایی که باید آموزشهایمان را پس میدادیم. درس بعدی حفظ کردن مسیر در شب بود. ما را روز به جایی بردند و گفتند شب باید از همینجا برگردید. شب که شد گفتند که خیر نباید از مسیر روز بازگردید و باید از یک مسیر دیگر راه را پیدا کنید. به هر حال ما هرچه به حافظه سپرده بودیم دیگر به کارمان نیامد.
🔹فرمانده نیروی دریایی ارتش ادامه داد: در مسیر برگشت عزیزان آموزش دهنده لابهلای شمشادها هم پنهان شده بودند و اشاره کردم که هوا هم ابری بود و زمین پس از گل و لای. این عزیزان مدام از لای شمشادها بیرون پریده و با چوب دستیهای خود کلاه آهنی ما را مورد نوازش قرار میدادند و ما حتی نمیدانستیم که کجا هستند؟ سوالمان این بود که ما باید به جنوب میرفتیم و منطقه جنوب که برفی نبود. به هر حال به هر مصیبتی که بود به قرارگاه رسیدیم اما نمیدانستیم که ورودی قرارگاه هم برای ما تله گذاشتهاند. مسیر انتهایی پر از حفره روباهی بود. دوست همراه من ناخدا رامین مولایی که رودسری بود در یکی از این حفرهها افتاد و مچ دستش شکست و ناله میکرد من گفتم تو زندهایی؟ گفت که وقتی ناله میکنم یعنی زندهام
🔹امیر ایرانی در ادامه با اشاره به اینکه در آن آموزش تنبیه هم شد، گفت: چون دست دوست و همرزمم شکسته بود و من سالم بودم، تنبیه شدم. درباره این شرایط از اساتید سوال پرسیدیم که چنین پاسخ گفتند که شما مسیری را مقابل خود دارید که این سختیها در برابر آنها هیچ به حساب میآید.
🔹وی گفت: وقتی به منطقه دریایی رفتیم، من افسر راه بودم. دوستان و عزیزان همرزم من میدانند که دریا جاده ندارد و جاده را باید خودمان بکشیم و این جاده کشیده شده نیاز به کنترل دارد و افسر راه این کنترل را انجام میدهد تا کشتی در همان مسیر راه خود را طی کند. در منطقه ما با یک ناو آمریکایی مواجه شدیم. یکی از شناورها آمد و عمود بر مسیر ما قرار گرفت و موتورهایش را ایست داد.
🔹منطق این بود که ما تغییر مسیر بدهیم، اما فرمانده گفتند که ادامه بدهید انگار که این شناور را ندیدهاید. ما حتی یک درجه هم تغییر نداده و به راهمان ادامه دادیم و آن شناور مجبور شد که از مسیر ما فاصله بگیرد. آنجا بود که فهمیدم در کاری قرار گرفتهایم که رفتن ما با ناخداست و برگشتمان با خدا.
@shahidmostafamousavi