🌸 یه تیڪه نان خشڪ ڪنار ابراهیم افتاده بود اون رو برداشت و گفت ببین چطور به نعمت خدا بےاحترامے ڪرده اند بعد هم خوردش ڪرد و ریخت انتهاےکوچه،، ڪبوتر ها جمع شده بودن و نان هایے ڪه ابراهیم ریخته بود رو میخوردن(: