اری! این دو برادر حتی یک روز هم جای برادرشان را در جبهه خالی نگذاشته و بعد از شهادت برادرشان لباس جهاد به تن نمودند و محمود که در آن روزها جوانی نوزده ساله بود وعضو ارگان سپاه پاسداران، به همراه برادر کوچکترش حامد که محصل بود و طاقت دوری برادر بزرگتر را نداشت به جبهه می روند. این دو برادر بعد از یک سال مجاهدت بی دریغ در کسوت رزمندگانی جان برکف در یک روز در عملیات والفجر یک در بیست و دوم فروردین 1362، جان به جانان تقدیم نموده و به درجه والای شهادت نایل می شوند. در کلام آخر این مادر بزرگوار می گوید: من به شهادتشان افتخار می کنم. فرزندانم برای حفظ اسلام و اعتقادشان از جانشان گذشتند. « یا صیدک ما نصیبک» آنچه انسان صید می کند که تقدیرش باشد من خوشحالم که شهادت در تقدیر فرزندانم بوده است. آنها قلبشان را آماده کرده بودند برای شهادت می گفتند ما زنده باشیم و نتوانیم کاری برای رضای خدا و اسلام انجام بدهیم زنده بودنمان چه فایده ای دارد. همان مادری که هر روز برای نماز به مسجد می رود و ما ساده از کنار او عبور می کنیم می تواند، نمادی از ام البنین (س) هم عصر ما باشد که هر ساله در سالروز وفاتش به سوگ می نشینیم و فرزندان او در کربلای ایران علی اکبر و علی اصغری بودند که دور مولایشان حسین گشتند و قربانی راهش که آزادگی بود شدند.