وقتی خداوند تبارک و تعالی در قرآن می فرمایند؛ شهید زنده است، یعنی این 👇 ✍شهید امامعلی صادقپور مادر پیری داشت. وقتی می‌نشاندی‌اش تکان نمی‌خورد و جایی نمی‌رفت. سالی سفر زیارتی کربلا پیش آمد. پسرش منصور مصمم شد به کولش بکشد و با کاروان بیاورد. پدرم نقل می‌کند: در آن سفر با پرواز به بغداد و بعد به کاظمین رسیدیم. مادر شهید خسته بود خوابش برد. گفتیم: بماند، برویم زیارت، شب او را به حرم می‌بریم. همه رفتیم و مادر شهید در اتاق تنها ماند و خوابید. شب، نشد برویم. صبح هم که سریع اثاث جمع شد برای کربلا. در کربلا باز هم خواب بود. اتاقش در طبقۀ سوم هتل بود. تنها ماند. بعد از زیارت برگشتیم. اولین نفر من بودم که وارد هتل شدم. در طبقۀ همکف دیدم این مادر شهید روی صندلی نشسته است. دهانم باز مانده بود. گفتم: اینجا چکار می‌کنی؟ چه جور اومدی پایین؟ کی تو رو آورده؟ گفت: امامعلی. منو برده زیارت برگردونده. بقیه هم آمدند. مانده بودیم چه اتفاقی افتاده. از مدیر هتل پرسیدیم کدوم کارگرت رفته اتاق این خانم رو آورده پایین؟ گفت: چنین چیزی امکان ندارد. از خودش می‌پرسیدیم، می‌گقت: «امامعلی آمده، منو برده مکه، مدینه، کاظمین، بعد هم حرم‌های امام حسین و ابوالفضل، و برد به نجف زیارت داده برگردونده و گفته اینجا بنشین. الانه که رفیقات بیان.» زن‌های غریبه جمع شده بودند. ازش می‌پرسیدند و فیلم می‌گرفتند. منصور گریه‌اش گرفته بود. می‌گفت: پس، زیارت‌مان قبول نشد. بیایید یک بار دیگر با مادر برویم. شادی روح شهدا صلوات