⚡️می دانی روز عاشورا با من چه کردند؟!⚡️ مرحوم سید محمد ابراهیم قزوینی در صحن مطهر حضرت ابوالفضل (علیه السلام) امام جماعت بود و مرحوم آقا شیخ محمد علی خراسانی که واعظی بی نظیر بود، بعد از نماز ایشان منبر می رفت. یک شب مرحوم واعظ خراسانی مصیبت و روضة حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را خواند و از اصابت تیر به چشم منور و مقدس آن حضرت یاد کرد. مرحوم قزوینی که سخت متاثر شده بود و اشک می ریخت، رو به ایشان کرد و گفت: چنین مصیبت های سختی را که از لحاظ سندیت نیز قوی نیستند را چرا می خوانید؟! همان شب در عالَم رویا حضرت ابوالفضل(علیه السلام) سید محمد ابراهیم قزوینی را مورد خطاب قرار می دهند و به ایشان می فرمایند: سید ابراهیم، آیا تو در کربلا بودی که بدانی روز عاشورا با من چه کردند؟ پس از آن که دو دستم از بدنم جدا گردید، سپاه دشمن مرا تیر باران کردند که ناگهان تیری به چشم من اصابت کرد (و شاید فرموده بودند به چشم راست من اصابت کرد). هر چه سرم را تکان دادم که تیر بیرون بیاید، تیر بیرون نیامد و عمامه ام از سرم افتاد. زانوهایم را بالا آوردم و خم شدم که به وسیلة دو زانویم تیر را بیرون بکشم که ناگهان دشمن با عمود آهنین بر سرم زد و بر زمین افتادم. { منبع: کتاب چهل داستان از کرامات حضرت ابوالفضل(علیه السلام) }