🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 هفت ماه بعد از اینکه کار در قرارگاه شروع شد، برادر محسن به حاج علی گفت: به خدمت امام رسیدم و به ایشان گفتم که ما داریم مخفیانه کاری انجام می‌دهیم. شما برای ما دعا کنید. مدتی بعد برادر شمخانی و صفوی در جریان کار قرار گرفتند. یعنی چند ماه قبل از عملیاتی که قرار بود سرنوشت جنگ را عوض کند و به طور یقین مهم‌ترین شخصیت آن عملیات علی هاشمی بود. از آن به بعد، دل همه‌ی ما خوش بود به کلام آقا محسن رضايی. ایشان یک بار آمدند و گفتند: من گزارش کار شما را به امام دادم. حضرت امام فرمودند: 《سالم مرا به بچه‌های نصرت برسانید.》 همین برای ما خیلی ارزش داشت. نیروهای بومی قابل اعتماد، به عنوان راهنما در هور به همراه نیروهای شناسايی‌ميرفتند تا در گذرگاه‌ها و آبراه‌ها مشکلی پیش نیاید. همه لباس عربی به تن ميکردند و در قالب ماهیگیر وارد آب ميشدند. همه مراقب بودند که حتی قوطی خالی کنسرو و چیزهای دیگر داخل آب نیفتد. شناسایی‌ها گاهی چند روز طول ميکشید. سخت بود اما بچه‌ها تحمل ميکردند. ميخواستند کاری برای جنگ و انقلاب انجام دهند.